مدیسا مدیسا ، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 12 روز سن داره

مدیسا دختر کوچولوی مامان رزی و بابا مازی

پستونک

وای عزیز دلم ،سخت ترین وظیفه مامان رزی و بابا مازی ترک دادن دختر یکی یکدونه شان جهت خوردن پستونک بود! دوشنبه و سه شنبه تعطیلی رسمی بود ، فوری به این فکر افتادم حالا که صبح زود نباید بریم سرکار و اگر خانومی بی تابی پستونک کرد میتونیم تحمل کنیم پس بسم الله !! یکشنبه شب کلی باهات صحبت کردیم که پستونک آلوده است به درد نمی خوره ، فقط نی نی کوچولوها باید پستونک بخورن ، اگر نخوری هرروز برات جایزه میخریم ، دندونهات خوشبو میشه و ....   امروز دقیقا 4 روز که لب به پستونک نزدی ولی الهی قربونت برم ،خیلی داری اذیت میشی ، شبها چندین بار بیدار میشی و زار زار گریه میکنی و با التماس ازم پستونک میخوای ! منم خیلی خودم رو کنترل میکنم که بهت جواب...
18 خرداد 1391

تکه کلامهای بامزه!

خودم میدونم که هر مادری فکر میکنه بچه خودش خاص است ولی به خدا فقط نظر شخصی من نیست که تو خانوم ریزه مامان رزی خیلی بالغ تر از سن وسالت هستی و بیشتر از سنت درک میکنی ! تکه کلامهات انقدر بامزه است که حد نداره . مثلا با عروسکت که داری بازی میکنی بهش میگی : اگه به حرف مامان مدیسا گوش ندی و صورتت را نشوری از غصه دق میکنم و گریه میکنم و تنهات میذارم ! شبهاکه کنارتختت میخوابم با دستهای کوچولوت نوازشم میکنی و آهسته زیر لبت میگی :شیکرم ،نانازم،عسلم ، خوابهای خوب ببینی !   یکی از بازیهای مورد علاقه ات اینه که به من میگی مامان مثلا گریه کن تا من آرومت کنم ،و با این کلمات منو آروم میکنی : دختر قشنگم ، عشق مامان گریه نکن چون...
17 خرداد 1391

وقتی اولین بار رفتی تئاتر!

مدیسا جون ، نمیدونی مامان از اینکه دخترش به سنی رسیده که میتونه به تئاتر و سینما و گردش ، چقدر خوشحاله! از اینکه دخترش دیگه مٍثل دوستش باهاش همراه می شه ، مثل مامانش اهل هنر و موسیقی و تفریح و گردش و تنوع و .... هست! بلیط تئاتر "الاغ ننه کوکب " رو گرفتم و با هم راهی تئاتر شدیم . خیلی نگران و مردد بودم که آیا از محيط تاریک و بسته تئاتر و سینما خوشت می آد یا نه؟! تمام مدت به چهره ات با دقت نگاه می کردم که از موقعیتت راضی هستی یا نه؟ حواست دقیق به مضمون تئاتر هست یا نه؟ خوشبختانه کاملا رضایت بخش بود! و هم از تئاتر خوشت اومده هم از محيط! تا حدیکه هنوز هم تا بیکار میشیم می پرسی مامان میشه بریم تئاتر الاغ ننه کوکب؟ خوشحال می شم اگر ...
6 خرداد 1391

نوروز سال 91

عزیز دل مامان ،امسال بزرگتر شده بودی ،عاقل تر شده بودی و در همه کارهای سال نو با مامان همفکری میکردی ! امسال قشنگترین و زیباترین نوروز رو داشتیم چون دختر خوشگلمون بزرگ شده بود و همراه مامان و بابا برای رسیدن سال جدید همکاری میکرد. سفره هفت سین را با هم خریدیم و با نظر شما خوشگلترین سفره هفت سین را چیدیم . مدیسا جونم خیلی از کارات شبیه مامان رزیتا است چون منم عاشق این رسوم سنتی و این شادیها هستم و از همین بچگی تو هم برای این مراسم ذوق داری! مامان و بابای کارمند از تعطیلات دو جور لذت می برند :  رفع خستگی و رسیدگ به کارهای عقب افتاده ٢:لذت بردن در کنار فرزند عزیزشون منو بابا مازی هم فکر اینکه 6 روز تمام در کنار دختر گلما...
6 خرداد 1391
1